این منم ، ای غمگساران این منم
این شرار سرد خاکستر شده ؟
این منم ای مهربانان این منم
این گل پژمرده ی پرپر شده ؟
در بیكرانه زندگی دو چیز افسونم میكند...آبی آسمان كه میبینم و میدانم كه نیست و خدا كه نمیبینم ولی میدانم كه هست
...
چه كنم، چاره كجاست
سهم من در دل این ویرانی، یك سبد بی تابی است
غم من تا به گل لاله ی سرخ، دو شقایق باقیست، دیده ام بارانی است
كاش آنجا كه دل از عشق سخن ها می گفت، قلبها سخت نبود
كاش در این دل آشفته تنگ، مهر دربند نبود....
شكوه ای نیست ز طوفان حوادث ما را
دل به دریا زدگان خنده به سیلاب زنند
آن دوست كه عهد دوست داری بشكست..........میرفت و منش گرفته دامان در دست
میگفت دگر باره به خوابم بینی......................پنداشت كه بعد از آن مرا خوابی هست
بیا به خانه آلاله ها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
به یک بنفشه صمیمانه تسلیت گوییم
سری به مجلس سوگ کبوتری بزنیم
شبی به حلقه درگاه دوست دل بندیم
اگرچه وا نکند دست کم دری بزنیم
تمام حجم قفس را شناختیم بس است
بیا به تجربه در آسمان پری بزنیم...
اخمت به تمام ِ خنده ها می ارزد
کفرت به تمام ِ بنده ها می ارزد
در آخر این دوئل مرا خواهی کشت
مردن به همین برنده ها می ارزد
اگر روزی دلم تنگ شد و برای دست های مهر بانت دلم گرفت
...
تو که در خلوت خیابان های بی عبور گم شده ای ¸یادم نمی رود رفته ای برای تاریکی های دنیای من یک آسمان خورشید بیاوری.
همین دلخوشی کوچک برای زندگی کردن من کافی است.
وخدا از گل مو جودی ساخت
.
از روح خود در ان دمید و زنده اش کرد.
انسانش نامید.
رسم عاشق شدنش اموخت.
و ای کاش نمی ساخت... نمی دمید... و نمی اموخت.
صدای عقربه ها
ماه هاست که
در سرم می کوبد
من همچنان در فکر توام
چرا باطری ساعت تمام نمی شود؟
فراموش کردن تو
هنر میخواهد
و من
بی هنرترین انسانم!!
بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند ،
چون من که آفریده ام از عشق جهانی برای تو !
آواز بلبل امروز
آواز هر روزی نیست
دیروز برای گل می خواند
امروز به یاد گل!
فراموشی می آید…مثل همین پائیز
با ابرهای سهمگینش
دیروز برگ خشکی دیدم
که نمی دانست
از کدام شاخه جدا شده…
نگاهی روی دست هایم جا مانده بود
و من
به دنبال صاحبش
به هر کوچه سر زدم
سال ها بعد
من بودم و نگاهی
که روی دستم مانده بود ...
پشت یک لبخند
پنهان است
تمام بغضهای من
نخواه که بی پرده بخندم
زمان می گذرد
...
تو رفته ای که من خوشه چین باشم
عطر به جا مانده ات را!
دستان تو ،
زیبا ترین حلقه ایست که مرا به دار می آویزد!
اسمت را موج میبرد
خودت را کشتی
موهایت را باد
و یادت را
دفتر گمشدهام
اسمم را
سنگی نگه میدارد
خودم را گوری،
و یادم را...
مهم نیست!!!
آهای ستارۀ خسیس
!
یه چشمكی به ما بزن
یه شب بیا كنار ما
یه سر به این زمین بزن
اینجا پر از ستاره نیست
شبها سیاه و سربیه
چشمها همه به آسمون
تاریك و بی یه قطره نور
منتظر اومدنت
كلی اتاق سوت وكور
یك نفر گفت به من
خانه دوست كجاست
من نگاهش كردم
گفتمش چشم شماست؟
خنده ای كرد و گذشت
آنطرف تر ایستاد
بر تن باد نوشت
خانه اش قلب شماست
از هزاران یك نفر اهل دل اند
آن هم تویی
ما بقی تندیسی از آب و گل اند
من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم
...
که بهانه نزدیک تر نشستن مان می شود...
و من...
روبه روی تو...
می توانم تمام شعر های نگفته دنیا را یک جا بگویم...
اگر دوست داشتن ِ تو
را فریاد بزنم
تاب نمی آورد این کوه ِ مقابل!
نزدیك بیا
فاصله ات را
كم كن،
وانگاه
به سمت من
سرت را
خم كن،
می بینی كه
چقدر من
یخ زده ام
با آتش بوسه ات
كمی گرمم كن